اطلسی های تر



زمستان را مجالی نیست. تنها دقایق اندکی تا تحویل دیگر برای نو شدن و تازه شدن باقی مانده. بهار گیسوان معطر به گل های وحشی اش را افشان کرده و نسیم، عطر طره های مشکینش را به همه سو می برد. طره هایی که رایحه اش جان را تازه می کند و نوید عیدی میمون و مبارک را می دهد. سوگولی فصل ها دلبرانه و دامن کشان می آید و کوبه های دلمان را برای نو شدن می کوبد. اگر بانوی بهار، در دلت را کوبید در به رویش بگشای و تحفه بهاریت را بستان. سبدی سیب سرخ محبت، سنبلی دلبر، سبزه زندگی و سفره مهربانی. پیشکشی های بهار را کنار آب و آیینه، روی طاقچه دلت بچین. آینه قلبت را با زلال آب، غبار بزدایی، خدای جان را بخوان و حول حالنا بخواه تا بار دیگر برویی و همچون جان گرفتن زمین در بهار سبز شوی، دلبر شوی.

#زهرا_خدی

#بهار_گیسوان_ش_را_افشان_کرد_ه


آسمان ابریست. باران می بارد. کنار شعله ای گرم عاشقانه می خوانم. خسرو و شیرین را.

"ز سوز عشق بهتر در جهان چیست؟

که بی او گل نخندید ابر نگریست"

راست می گوید شاعر! عشق بهانه ای است برای خندیدن، برای باریدن!

زمستان که می شود ابرها عاشق می شوند. بهانه می گیرند. بغض می کنند. می گریند. گاهی ریز ریز، گاهی هم زار می زنند و شلاق اشک هایشان شلق شلق می بارد. زمستان و عاشقانه هایش را از دست نمی دهم. باران که می بارد پشت پنجره می روم و او را میهمان لحظه هایم می کنم. قطره های بازیگوش باران از پشت شیشه برایم بوسه می فرستند. همه تن لبخند می شوم؛ با سرانگشتم رد بوسه شان را می چینم. بوسه هایی که شاید روزی سهم شیرین بوده اند؛ شاید هم سهم فرهاد، آن زمان که از حال دلش با کوه می گفت و آسمان چشمانش می بارید. به گمانم عاشقانه های باران سهم همه دل های شیشه ای است سهم من اما بیشتر است. خدای باران می داند چه می گویم! دلبری سوگولی اش را از بر است.

#زهرا_خدری

#ابر_ها_هم_عاشق_می_شوند


زیر آسمان شب، با سکوت وعده دارم. لب حوض هشت ضلعی با ماهی قرمزهای زیبایش می نشینم. آب را نوازش می کنم. خنکایش که زیر پوستم می دود؛ گویی نوازشم را با بوسه ای نرم و آرام پاسخ می گوید. آب، راه و رسم مهربانی را بهتر از ما آدم ها می داند. به وقتش، در گنجه پاکی و زلالی را می گشاید و تحفه ای از مهر پیشکشت می کند.

نگاهم را به انعکاس آسمان می دهم؛ مهتاب در خاموشی شب، نور لطیفش را توی حوض ریخته و گوشه ای از حوض، بزم ماهی قرمزها را به تماشا نشسته است. ماهی ها حریر نور به تن کرده اند و گرداگرد مهتاب  به رقص درآمده اند.

من و مهتاب، میهمان سکوت و آرامش شب یم. مهتاب را نمی دانم از چه دلتنگ است! اما گاهی آدم ها دلت را می زنند. باید دست چین شان کنی. تعدادی شان را باید از زندگیت، لیست تماس ها و دیدارهایت دور بریزی. انگار ماهی ها تو را بهتر می فهمند. تو را بهتر می شنوند. گویی آغوش شب، مهربان تر است. تن احساسم را به آغوش شب می سپارم. بوی آغوش خدا را می دهد. دل گویه هایم را لب حوض، با مهتاب می گویم. می دانی که! مهتاب، به خدا نزدیک تر است!

#زهرا_خدری

#ماهی_ها_حریر_نور_به_تن_کرده_اند


می دانی؟ تلاقی چشمانم با سیه فام چشمانت معجزه بود. همان معجزه معروف: عین، شین، قاف. همان که بذرش نایاب است و کشتگاهش آن سوی دشت های دل. همان که وقتی جوانه می زند و می روید می شود تارتنک دلت؛ عصاره جانت را می فشارد و باده عشق در کام احساست می ریزد و تو به سلامتی اش، صراحی را لاجرعه سر می کشی.

به سلامتی چشمانت!

چشمان تو مرا می سراید. آرام و عاشقانه می سراید. زلال چشمان مهربان تو انعکاس تصویر من است در حوض نگاهت. من ساعت ها لب حوض نگاهت می نشینم و عاشقانه هایت را از بر می کنم.

به سلامتی چشمانت!

نگاهت می کنم. زمزمه چشمان تو طنین تیشه فرهاد است در بیستون. نجواهای عاشقانه خسروست در گوش شیرین. مویه های مجنون است در فراق لیلی و قصه های شهرزاد قصه گوست در دل شب. شاید هم چکاچک شمشیر پهلوانی است روئین تن برای تصاحب زیبا رویی!

به سلامتی چشمانت!

من و تو همان نیمه هایی هستیم که به قول آن دوست، روزی دست های خدا را رها کردیم و در وادی عشق گم شدیم. اکنون سهم من از تو سیاه دوست داشتنی چشمانت است و سهم تو از من رویای چشمانم. یادت باشد، در دوئل چشمانمان، قهرمان بلامنازع فتح چشمانت من بودم.

به سلامتی چشمانت!

می دانی؟ من، جم بودم و چشمان تو جام. من جاودانگی را، آب حیات را در ظلمات چشمان تو یافتم اما دریغ از یک جرعه! سهم من از تو فقط سیاه چشمانت بود.

به سلامتی چشمانت!

#زهرا_خدری

#جام_جهان_نمای_چشمانت



پی نوشت: متن زاییده تخیل است. صرفا برای شرکت در فراخوان رادیو.

چالش رادیو بلاگی ها( جام جهانی چشمانت)


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خاکبازی ویدار وبلوگگردی تعمیرات و خرید و فروش جک پالت واتس گپ | لینک گروه های چت و گپ واتساپ سخن سرا دانلود رایگان سریال Seni Cok Bekledim صنایع لاستیک سازی اطلس بلفاروپلاستی استاد انگلیسی